loading...
لحظه ها
فاطمه اسلامی بازدید : 55 جمعه 12 اسفند 1390 نظرات (2)

عصرایران : حکیمی جعبه‌اى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد.

زن خانه وقتى بسته‌هاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت:

شوهر من آهنگرى بود که از روى بى‌عقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.
وقتى هنوز مریض و بى‌حال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مى‌گفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود.

من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمى‌خورد برادرانم را صدا زدم و با کمک آن‌ها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم.

با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بسته‌هاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم.

اى کاش همه انسان‌ها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند!

حکیم تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بسته‌ها را نفرستادم. یک فروشنده دوره‌گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟ همین!

حکیم این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود.

در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گردهم سوخته بود...

فاطمه اسلامی بازدید : 67 پنجشنبه 11 اسفند 1390 نظرات (2)

می گویند، اگر كسی‌ چهل‌روز پشت‌  سر هم‌ جلو در خانه‌اش‌ را آب‌ و جارو كند،
 
حضرت‌ خضر به‌ دیدنش‌ می‌آید و  آرزوهایش‌ را برآورده‌ می‌كند.

سی‌ و نه‌ روز بود كه‌ مرد بیچاره‌ هر روز صبح‌ خیلی‌ زود از خواب‌ بیدار می‌شد و جلو در خانه‌اش‌ را آب‌ می‌پاشید
 
و جارو می‌كرد. 

فاطمه اسلامی بازدید : 47 پنجشنبه 11 اسفند 1390 نظرات (0)

پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره. مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد.

پسرک پرسید: «خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن های حیاط خانه تان را به من بسپارید؟»

زن پاسخ داد: «کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد.»

پسرک گفت: «خانم، من این کار را با نصف قیمتی که او می دهد انجام خواهم داد.»

زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است.

پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد: «خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم. در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت.» مجددا زن پاسخش منفی بود.

پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. مغازه دار که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: «پسر…، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری به تو بدهم.»

پسر جوان جواب داد: «نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم. من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند.

فاطمه اسلامی بازدید : 50 چهارشنبه 10 اسفند 1390 نظرات (0)

من غریبم از بیابان امدم            بر امید لطف سلطان امدم                                                              بوی لطف او بیابانها گرفت          ذره های ریگ هم جانها گرفت                                                         تا بدین جا بهر دینار امدم            چون رسیدم  مست دیدار  امدم 

****************************************

***********************************

****************************

کاش خداوند : سه چیز را نمی آفرید غرورـ دروغ ـ عشق تا انسانها از روی غرور به دروغ از عشق سخن نگویند

******************************************

تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز / می کشم ناز یکی تا به همه ناز کنم


فاطمه اسلامی بازدید : 51 چهارشنبه 10 اسفند 1390 نظرات (0)


گهگاه بدون هیچ ادعایی< در داشتن قلم >برای خودم مینویسم ،دلنوشته

 هایی با خدا .دلم خواست این یکیو با شما دوستانم در اینجا شریک بشم

 ....این دفعه روز بخیر خداجون راستش یک دردودل جمعیست ....میگن

 قلبت اینقدر بزرگه که همه توش جا میشن همه آدمها با هر رنگ و نژاد

 و..... حالا اگه ماها به هم تنه بزنیم ،همدیگرو اذیت کنیم و آزار بدیم ،قلبت

 تیر میکشه ؟؟ آره تیر می کشه .چکار می کنی ؟ بله ،اونوقت تو با دست

 مهربونت یک فاصله بینمون میندازی و نوازشمون میکنی که قدر در کنار

 هم بودن و بفهمیم و بدونیم جا برای همه هست ..امیدوارم اول خودم

 بدونم و قدر این بودنهارو بیشتر بفهمم ...چشم ،چشم اول رو خودم کار

 میکنم و خودمو به نوازش تو می سپارم و سعی می کنم قلبت تیر نکشه

 ...چون بودن با تو و انسانهای از تو زیباست خیلیم زیباست ...


نایت اسکین

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 10
  • بازدید کلی : 741